پدر كودك را بلند كرد و در آغوش گرفت .
كودك هم مي خواست پدر را بلند كند .
وقتي روي زمين آمد دست هاي كوچكش
را دور پاهاي پدر حلقه كرد تا پدر را بلند كند
ولي نتوانست .
با خود گفت حتماً چند سال بعد مي توانم .
بيست سال بعد
پسر توانست پدر را بلند كند .
پدر سبك بود :
به سبكي يك پلاك و چند تكه استخوان